مرد جوانی در پارک بزرگ کاکتوس مشغول قدم زدن بود که ناگهان لباسهایش را از تن در میآورد و میان کاکتوسها شروع به غلت زدن میکند. افرادی که در آن اطراف بودند او را به زحمت بیرون میکشند و علت این کار را از او میپرسند مرد جوان پاسخ میدهد که در آن لحظه به نظرش این کار خوبی میآمد چرا این حکایت را تعریف کردم چون همه ما این چنین انتخابهایی را داریم که در لحظه به نظرمان کار درستی میآمده ؛ مثلا از ترس تنهایی با کسی ارتباط داریم که ما را به بیراهه میکشد، در زمان, ...ادامه مطلب